مشرق-
1- نظام حقوق و تکاليف متقابل حاکمان و مردم در منشور سياست علوي يکي از وظايف اصلي مردم در قبال حاکمان جامعه را «النصيحة لأئمّة المسلمين» ميداند. يعني مردم نبايد مسؤولان را به حال خود رها کنند تا خداي ناکرده در اثر انحرافات فکري و اجرايي، خود و جامعه را به تباهي بکشانند.
بر اين اساس بر مردم عقلاً و شرعاً «واجب» است که خيرخواه و دلسوز حاکمان باشند و در بزنگاههاي حساس، با اتخاذ تدابير مناسب پيامهاي هشدارگونهي خود را به گوش مسؤولان رسانده و کژيها را راست کرده و حاکمان را در صراط مستقيم خدمت و عدالت حفظ کنند. اين همان امر به معروف و نهي از منکري است که به فرمودهي رسول خدا(ص) اگر ترک شود، خوبان امّت هم در آتش قهر الهي و غلبهي منکرات خواهند سوخت.
2- شايد از همان اوايل آغاز به کار دولت نهم، رگههايي از جهتگيريهاي انحرافي و تفکرات التقاطي در سخن و رفتار بعضي حاميان و اطرافيان رئيسجمهور به چشم ميخورد و بعضي ديدههاي تيزبين، از همان زمان هم تذکراتي را مطرح ميکردند؛ امّا از يک طرف به دليل ضرورت حمايت از دولت خدمتگزار و از طرف ديگر به جهت عظمت تلاش و خدمات صادقانهي رئيسجمهور، رگههاي انحرافي بهقدري ناچيز جلوه ميکرد که بسياري آن را کماهميّت تلقّي کرده و بعضي نيز اصلِ مطرح کردن آن را باعث پر و بال گرفتن آن ميدانستند.
لذا آنچه در عمل اتفاق افتاد اين بود که جريان نفوذي انحرافي با سوء استفاده از سکوت و مداراي کريمانه نظام و خواصّ روشنضمير، در حرکتي خزنده در درون دولت لانه کرد و هر روز به رئيسجمهور نزديکتر شد و هرچه بيشتر قدرت پيدا کرد، ياران انقلابي و متعهّد رئيسجمهور را با بهانههاي مختلف از اطراف او حذف کرد و کمکم يکّهتاز ميدان قدرت شد.
اين روند تا آنجا ادامه يافت که در ميانهي دولت دهم، بسياري از خواصّ اهل حق که روزي با تحليلها و برداشتهاي مختلف، پرداختن به مقولهي جريان انحرافي را در دستور کار نميدانستند، ديگر سکوت را جايز ندانسته و بر خود لازم ديدند که در مقابل آن موضعگيري کرده و جامعه را از خطري قريبالوقوع آگاه ساخته و هشدار دهند.
3- آنچه اين روزها در صحنهي سياسي کشور در جريان است، چند بازيگر اصلي دارد که بايد نقش و کارکرد ويژهي هر يک را بررسي کرد:
الف- «جريان انحرافي» که سرمست از قدرت و بهخيال خود، خرسند از تسخير عقل و قلب رئيسجمهور مشغول عربدهکشي است.
ب- «دشمنان بيروني» که از طرفي مشغول دميدن در شيپور حاکميت دوگانهاند و از طرف ديگر، براي جريان انحرافي سوت و کف ميزنند و هورا ميکشند.
ج- «خواص اهل حق» که اندکاندک وارد ميدان مبارزه با جريان انحرافي شده و در مصاحبهها و سخنرانيها و تحليلهاي خود دست به افشاگري ميزنند و البته طيف وسيعي را شامل ميشوند.
د- «خواص اهل باطل» يا مزدودان و مطرودان فتنهي 88 که آب گلآلود موجود را فرصت مناسبي براي ماهيگيري يافته و به دنبال کسب وجههاي براي خود هستند و بعضاً ميداندار مبارزه با جريان انحرافي شدهاند!
هـ- «رئيسجمهور» که ظاهراً گوش شنوايي براي شنيدن انتقادات بهحقّي که نسبت به عملکرد جريان انحرافي و خطرات آن وارد ميشود ندارد و يا بنا به دلايلي که خواهم گفت، اينگونه وانمود ميکند.
و- «مقام معظّم رهبري» که با درايت و هوشمندي خاصّ خود، صحنه را به دقّت رصد فرموده و ضمن تأکيد بر حفظ آرامش، هشدار دادهاند که اجازهي انحراف درمسير انقلاب را نخواهند داد.
ز- «مردم» که غالباً تا کنون فقط نظارهگر صحنه بودهاند و هنوز نقش فعّالي را بر عهده نگرفتهاند.
4- با يک تحليل ميتوان از بين هفت نقش مطرحشده، «مردم» را بازيگر نقش اصلي ادامهي اين سناريو دانست که کليد آخرين در را در دست دارند و پردهي نهايي اين نمايش را رقم خواهند زد. چرا که:
دشمن که دشمن است و جز دشمني نبايد از او انتظاري داشت؛ جريان انحرافي هم که به اين سادگيها دست از سر رئيسجمهور برنخواهد داشت؛ خواصّ اهل باطل هم که به چيزي جز منافع خود نميانديشند؛ خواصّ اهل حق هم که کم و بيش به وظيفهي روشنگري خود عمل کردهاند، ولي هنوز نتيجهي دلچسبي نگرفتهاند؛ و تحقق عملي تدابير مقام معظم رهبري هم که وابسته به بصيرت انقلابي و حضور فعّال «مردم» در صحنه است.
بر اين اساس، اين مردم هستند که ميتوانند رئيسجمهورشان را از خواب غفلت بيدار کنند؛ اين مردم هستند که بايد به وظيفهي «النصيحة لأئمّة المسلمين» عمل کنند و دلسوزانه دست احمدينژاد را بگيرند و نگذارند او خود را به پرتگاه هلاکت بيفکند؛ اين مردم هستند که بايد عملاً (و در عين دلسوزي و خيرخواهي) به رئيسجمهور بفهمانند که اگر به او رأي دادهاند، اگر براي رأيآوري او نذر و نيازها کردهاند، اگر در سفرهاي استاني با آن همه شور و شعور از او استقبال کردهاند، اگر تا بهحال از او حمايت بيدريغ کردهاند و بسياري اگرهاي ديگر که ممکن است عامل غفلت و توهّم و خودباوري مفرط رئيسجمهور شده باشد، همهي اين اگرها براي آن بوده است که مردم رئيسجمهور را در خطّ ولايتفقيه و سربازي شايسته براي مقام معظم رهبري ميدانستهاند؛ وگرنه هيچکس عاشق سينهچاک و بيقيد و شرط رئيسجمهور نبود و نيست.
5- امروز مردم رسالت سنگيني بر عهده دارند. مثل بسياري از گردنههاي حساس تاريخ اسلام، امروز هم مردم تعيينکنندهي نهايياند و حرف آخر را ميزنند. مسلّماً اگر مردم بتوانند به درستي و بهگونهاي که باعث سوء استفادهي دشمن هم نشود، صداي خود را به گوش رئيسجمهورشان برسانند و اين هشدار دلسوزانه را به ايشان بدهند، پردهي پاياني ماجرا به خوبي رقم خواهد خورد و فتنهاي ديگر در نطفه خفه خواهد شد.
اهميّت و کارکرد استثنايي نقش مردم آنجا روشنتر ميشود که ميبينيم هرچه خواصّ روشنضميرمان تذکر ميدهند و در رسانهها و روزنامههايشان مينويسند، از رئيسجمهور قريب به اين مضمون ميشنوند که «من اصلاً روزنامه نميخوانم و فرصت مراجعه به رسانهها را هم ندارم»! البته شايد واقعبينانهتر آن باشد که بگوييم رئيسجمهور صداي خواصّ را ميشنود، امّا چون از طرفي خود را مستظهر به آراء مردم ميداند و از طرفي در اخلاص و دلسوزي بعضي خواص ترديد دارد، ترجيح ميدهد گفتههاي آنها را ناشنيده بگيرد.
اينجاست که «مردم» بايد بار اين مسؤوليت الهي را رأساً بر دوش بکشند و صداي خود را مستقيم و بلاواسطهي رسانهها به گوش رئيسجمهور برسانند و احمدينژاد را نجات دهند. مطمئناً اگر رئيسجمهور فرياد هشدارگونهي مردم را از خودِ مردم بشنود، بر خود خواهد لرزيد و به خود خواهد آمد و معادلات ماجرا تغيير خواهد کرد. پس خروج از «نظارهگري و انفعال» و پيگيري «راهبرد بصيرت فعّال» وظيفهاي است که امروز بر عهدهي مردم است.
6- البته اين روزها شواهدي به چشم ميخورد که نشان ميدهد جريان انحرافي هم به خوبي فهميده است که مردم به اين راحتيها از رئيسجمهور محبوب خود دست نميکشند و اجازهي مصادرهي او را نميدهند. جريان انحرافي ميداند که در اوّلين فرصتي که توده و بدنهي مردم (يعني همانهايي که احمدينژاد از جنس آنان است) با رئيسجمهور مواجه شوند، حرف دل خود را با او در ميان خواهند گذاشت و با تلنگري دلسوزانه او را متوجه اشتباه خود خواهند کرد. لذا اين جريان سعي ميکند حتّيالمقدور بهگونهاي برنامهريزي کند که تا زماني که آبها از آسياب نيفتاده، رئيسجمهور با تودهي ملّت و متن امّت مواجه نشود.
بر همين مبناست که سفر استاني رئيسجمهور به قم را به تعويق مياندازند و در نهايت هم به سفري يکروزه براي افتتاح چند طرح عمراني آنهم بدون حضور متن مردم تقليل ميدهند و باز زمزمههايي را مبني بر لغو سخنراني رئيسجمهور در مراسم ملّي و ديني 14 خرداد مطرح ميکنند. چون آنها ميدانند که 14 خرداد يعني حضور عصارهي ملّت در صحنهي سياستورزي دينمدارانه.
امّا به کوري چشم دشمن، ملّت بيدار است و مردم به خوبي با وظايف خود آشنايند. همان مردمي که 14 خرداد سال گذشته از روي دلسوزي و خيرخواهي به جناب آقاسيدحسن خميني تذکر دادند که «وصيّت حاج احمد/پيروي از ولايت»، اينبار آمادهاند تا در اوّلين مواجههي حضوري با رئيسجمهور (چه در 14 خرداد و چه هر زمان ديگر) به پارهي تنشان و رئيسجمهور محبوبشان دلسوزانه تذکر دهند که مبادا با توطئهي دشمنان، دستانت را از دست مجروح علمدار نهضتِ بهسوي ظهور جدا کني؛ که اين دست در دستِ وليّ خداست و دست او نيز در دست خداست و «يد الله فوق أيديهم».
البته هوشمندي ملّت اقتضا ميکند که اين تذکر، توأم با اخلاق اسلامي و رعايت ادب و احترام نسبت به مقام رياستجمهور باشد تا ناخواسته زمينهي سوء استفادهي جريان انحرافي و گرگهاي کمينکردهي خارجي را فراهم نکند و در عين حال، براي رئيسجمهور غفلتشکن و الهامبخش باشد. و صد البته، اين هنر انقلاب و اسلام و هنر ولايتفقيه است که نسلهايي را تربيت ميکند که چنين بيدار و حماسهآفرينند.
همان مردمي که 14 خرداد سال گذشته از روي دلسوزي و خيرخواهي به جناب آقاسيدحسن خميني تذکر دادند که «وصيّت حاج احمد/پيروي از ولايت»، اينبار آمادهاند تا در اوّلين مواجههي حضوري با رئيسجمهور (چه در 14 خرداد و چه هر زمان ديگر) به پارهي تنشان و رئيسجمهور مح